
تحلیلی روانشناختی از تنهایی در سایهی مسئولیت
۱. انکار احساسات برای بقا
استیونز، مردی درونگرا و منضبط است که برای بقا، یاد گرفته احساساتش را دفن کند. او از کودکی در سیستم طبقاتی انگلستان، یاد گرفته «احساسات، ضعفاند» و برای حرفهایبودن باید آنها را سرکوب کرد. از همین رو، حتی علاقهی درونیاش به خانم کنتن را هرگز بروز نمیدهد و لحظهای نمیگذارد خنده یا اشتیاقی در چهرهاش پیداشود. او خود را به ماشینی تبدیل میکند که «نقص ندارد»، ولی آیا انسانی که خطا نمیکند، زنده است؟
۲. پیوند با پدر، پیوند با گذشته
روابط سرد استیونز با پدرش – که خود سرپیشخدمتی بود سختگیر – زمینهی روانیاش را آشکار میسازد. وقتی پدرش بیمار شد، استیونز حتی در مرگ او هم حاضر نشد گریه کند یا کارش را ترک کند. این رفتار، نه از سنگدلی، که از ترسی عمیق از ابراز احساسات ناشی میشود. او تربیت شده تا باور کند «درستبودن» مهمتر از «زندهبودن» است، اما در کهنسالی، این نقاب ترک میخورد.
۳. فرار از تصمیمگیری
یکی از ویژگیهای روانشناختی استیونز، پرهیز از تصمیمگیری است. او همواره اطاعت میکند، نه انتخاب. با سرکوب انتخاب شخصی، بار مسئولیت را به دوش دیگران میاندازد و خود را فقط مجری میبیند. به همین دلیل، نمیتواند به عشق خانم کنتن پاسخ دهد، یا در برابر اشتباهات اربابش واکنش نشان دهد. او قربانی مکانیزم دفاعی «اجتناب» است.
۴. تنهایی بهمثابه تنبیه
در کهنسالی، استیونز در سفری که به ظاهر برای دیدار است، درواقع در حال حسابکشی با وجدان خود است. او در این سفر، بارها از خودش میپرسد که آیا زندگیاش بیهوده نبوده؟ آیا در ازای وفاداری، چیزی بهدست آورده؟ تنهایی، تبدیل به تنبیهی میشود که او آن را بیصدا تحمل میکند، بی آنکه هیچکس بداند قلبش چه میگوید.
۵. حسرت؛ زهرِ سالهای خاموش
دیدار با خانم کنتن، برای استیونز تنها یادآور یک فرصت از دسترفته نیست؛ بلکه انعکاس تصویریست از تمام چیزهایی که در عمرش سرکوب کرده. خانم کنتن از او میپرسد که آیا هرگز به احساساتش شک کرده؟ و او لبخند میزند، ولی پاسخی ندارد. آنچه باقی مانده، حسرتیست بیصدا و تلخ، که در سکوت، استخوان میساید.
۶. مرز میان شرافت و فراموشی
در پایان، استیونز درمییابد آنچه او «شرافت حرفهای» مینامید، شاید بیشتر بهمعنای فراموشی خود، احساسات، و حقیقت بوده. او تصمیم میگیرد باقی عمرش را بهتر سپری کند، اما این تصمیم، بیشتر جنبهٔ آرامش در دلِ ناامیدی دارد. روان انسان، حتی در نظم کامل، جایگاه هرج و مرجهای مقدس را فراموش نمیکند.
:: بازدید از این مطلب : 11
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0